جملات زیبا و عاشقانه



از خود خانه و کاشانه ای ندارم ، اما در عمق آرزوی من این است ، که در دل تو خانه ای داشته باشم ، به مساحت یک قلب .
رفتنت آغاز ویرانیست حرفش را نزن ، ابتدای یک پریشانی است حرفش را نزن ، دوست داری بشکنی قلب پریشان مرا ، دل شکستن کار آسانی است حرفش را نزن .
بخند ای عشق ای امید فردا که من خندیدنت را دوست دارم ، به باغ خاطرم هر روز و هر شب تو را تنهای تنها دوست دارم ، منم چون ماهی افتاده در شن تو را مانند دریا دوست دارم ، نگاهی کن به من ای عاشق دل تو را مانند رویا دوست دارم .
وقتی تنهاییم دنبال یک دوست می گردیم ، وقتی پیداش کردیم دنبال عیب هاش می گردیم ، وقتی از دستش دادیم دنبال خاطره هاش می گردیم و باز تنهاییم !
تو اگر می دانستی که چه زخمی دارد خنجر از دست رفیقان خوردن ، از من خسته نمی پرسیدی که چرا تنهایی ؟
ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز ، کان سوخته را جان شد و آواز نیامد ، این مدعیان در طلبش بی خبرانند ، کان را که خبر شد خبری باز نیامد .
زیباترین گل ها را برای زیبایی زندگیت و کوتاهی عمرشان را برای غم هایت آرزومندم .
دیروز می مردند و فراموش می شدند آرام آرام ، امروز چه زود از یاد رفته ایم بی آنکه بمیریم !
گر لایق ما نیست که ما یاد تو باشیم ، بگذار که در سایه ی دیوار تو باشیم .
حتی اگه دیدن تو برام بشه خیلی محال ، مهم اینه دوستت دارم فاصله ها رو بی خیال .
غربت را نباید در الفبای شهر غربت جستجو کرد ، همین که عزیزت نگاهش را به طرف دیگری کرد ، تو غریبی .
سلام عزیز مهربون اجازه هست بشم فدات ، اجازه هست تو شعر من اثر بذاره خنده هات ، شب که میاد یواش یواش با چشمک ستاره هاش ، اجازه هست از آسمون ستاره بچینم برات ؟
 
در آن غمگین غروب سرد تو از شهرم سفر کردی ، نگاهت برق طوفان بود و من افسوس می خوردم ، شیار گونه هایم را گل اشکم نوازش داد ، و من از تو جدا ماندم ولی ای کاش می مردم .
هر وقت گلی را بو کردی هرگز بهش نگاه نکن ، چون اگه نگاهت را به خاطر بسپاره ، شوق دوباره دیدنت اون را پرپر میکنه .
بر سنگ مزارم بنویسید آشفته دلی خفته در این خلوت خاموش ، او زاده ی غم بود که از خاطر دوستان گشت فراموش .
در زمستانی سرد ، با دلی رفته از دست ، زیر لب می خوانم ، کاش می شد به تو گفت : که تو تنها سخن شعر منی ، تو نرو دور نشو از بر من ، تو بمان تا که نمیرد دل من .
 
دیروز اومده بود دیدنم ، با یه شاخه گل سرخ و همون لبخندی که همیشه آرزوش رو داشتم ، گریه کرد و گفت دلش برام تنگ شده ، ولی من فقط نگاش کردم ، وقتی رفت سنگ قبرم از اشکاش خیس شده بود .
تو که رفتی پریشون شد خیالم ، همه گفتن که من دیوونه حالم ، نمی دونن که این دیوونه در فکر شفا نیست ، که هرچی باشه اما بی وفا نیست .
آری این منم ، این منم همان عاشقی که بر تو جان می داد ، و تو کسی هستی که برای رسیدن به خوشبختی به روی جسدهای بی جان غرور انسانها قدم می گذاشتی ولی افسوس ، افسوس که راه ات برای رسیدن به هدف هایت اشتباه بود ، و افسوس که من برای آدمی مثل تو غرورم را شکستم ، افسوس !
 
اکنون تو رفته ای ، من هم خواهم رفت ، فرق تو با من این است که من شاهد رفتنت بودم ولی تو ... !

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر